الي آخر.......
بعد از چندين سال-كه ماجرا پايان يافته بود-اما اخگر هاي آن عشق زير تلي از خاكستر هنوز زنده بودند.بطوري كه در سال 1343 ثريا بوسيله پيامي آدرس خود را در عباس آباد تهران به استاد مي رساند و استاد شهريار در وسط هفته به همراه دوستش آقاي نيك انديش و خواهرزاده اش آقاي بهروز خشكنابي بدون اطلاع قبلي وارد تهران شده و در شمال تهران در خانه خواهرش مستقر مي شوند.فرداي آن روز با همراهانش به آدرس رفته و آن آشناي ديروز را جستجو مي كند.بعد از يكساعت مراجعت نموده و بر گشته ودر جواب سؤال همراهان مي گويد:ز اشك پرس حكايت كه من زبانم نيست.در منزل بعد از صرف ناهار از استاد مي پرسند:اين طرف ملاقات چه كسي بود كه ترا چنين مظطرب كرده است؟مي فرمايد:غير از ثريا چه كسي مي تواند باشد.ولي او آنقدر عوض شده كه گويي خودش نبود.فردا در مقابل سماجت آقاي نيك انديش كه شرح ملاقات چگونه بود استاد يك غزل 15 بيتي كه شب پيش ساخته بود به او مي دهد.....
ما هم كه هاله اي به رخ از دود آهش است دائم گرفته چون دل من روي ماهش است
ديگر نگاه وصف بهــــــــــاري نمي كـــــــند شـــــــــرح خزان دل به زبان نگاهش است
اكنون گلي است زدرد ولي از وفا هنوز هـر ســــــرخ گل كه در چمن آيد گناهش است
در شهر ما گناه بود عشــــــــــق و شهريار زنداني ابد. به ســـــــــــزاي گناهش است
در موقع صرف نا هار استاد جريان 20 سال پيش را ياد آوري مي كند كه ثريا بسراغ شهريار.خانه خواهرش را مي كوبد ولي شهريار را نمي يابد. پيام مي دهد من به مسافرت مي روم شايد مدتي طول بكشد .ولي نمي گويد كه به كجا مي رود.شهريار كه روز ها و هفته ها از هجريار خود را زنداني آن خانه كرده بود از بخت در روز مراجعه ثريا به بيرون زده بود.بعد از اطلاع يافتن از چگونگي واقعه ساعتها گريه كرده و غزل (بخت خفته و دولت بيدار) را مي سرايد...........
ما هم آمد به در خانه و در خانه نبودم خانه گويي به سرم ريخت چو اين قصه شنودم
آن كه مي خواست به رويم در دولت بگشايد با كه گويم كه در خانه به رويش نگشودم
يار سود از شرفم سر به ثريا و دريغــــــــا كه به پايش سر تعظيم به شكرانه نسودم
در وصف استاد شهريار به اين بيت از زبان خودشان قناعت مي كنم.
منم كه مادر گيتي ز بعد زادن من هنوز از پدر پيرچرخ حامله نيست
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.